جدول جو
جدول جو

معنی ای برار - جستجوی لغت در جدول جو

ای برار
آبرار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
بی آرام، ناآرام، بی تاب، ناپایدار
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
دهی است جزء دهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش که در 5هزارگزی جنوب شوسۀ انزلی به آستارا واقع شده. جلگه، معتدل مرطوب و مالاریائی است و 75 تن سکنه دارد. آبش از شفارود، محصولش برنج، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مرکّب از: بی + قرار، بی سکون. (آنندراج)، بی ثبات و تغییرپذیر و ناپایدار. (ناظم الاطباء)، آنکه ثبات ندارد. متحرک:
تا بی قرار گردون اندر مدار باشد
واندر مدار گردون کس را قرار باشد.
منوچهری.
وین بلند و بی قرار وصعب دولاب کبود
گرد این گوی سیه تا کی همی خواهد دوید.
ناصرخسرو.
ای مادر فرزندخوار
ای بی قرار ای بی مدار.
ناصرخسرو.
بی قرار است همچو آب سراب
دود تیره است همچو ابر مطیر.
ناصرخسرو.
زلف تو بی قرار و دلم گشته بی قرار
زین هر دو بی قرار ببردی قرار من.
مسعودسعد.
زمین گشته چون آسمان بی قرار
معلق زن از بازی روزگار.
نظامی.
- بی قرار کردن، بی ثبات در حرکت و جنبان در کار کردن. بکار بردن:
ملک را چون قرار خواهی داد
تیغ را بی قرار باید کرد.
مسعودسعد.
- تیغ بی قرار، شمشیر که در غلاف نیارامد ودر کار باشد:
از تیغ بی قرار گشاید قرار ملک
جز در دل حسود مبادا قرار تیغ.
مسعودسعد.
- زلف بی قرار، بتاب. جنبان:
زلف تو بی قرار و دلم گشته بی قرار
زین هر دو بی قرار ببردی قرار من.
مسعودسعد.
از سینه و دو دیده رفت این دل رمیده
در زلف بی قرارت شبها قرار کرده.
خاقانی.
زلف بر رخسار آن دلبر چو بینم بی قرار
می بیندازم در آتش جان و دل چون داربوی.
کشفی.
- کلک بی قرار، قلم که از دست ننهاده باشند و در دست کاتب در کار باشد:
مستوفی ممالک مشرق توئی و هست
بر کلک بی قرار تو هر ملک را قرار.
سوزنی.
لغت نامه دهخدا
بی هال (هال قرار) مرا دیوانه پندارند و بی هال - که دیوانه چو من باشد به هر حال (ویس و رامین) خسته دل
فرهنگ لغت هوشیار
برای به جهت بسبب. توضیح این کلمه زم اضافه است: از برای تو این کار را کردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
ناپایدار، بی ثبات، بی صبر، ناشکیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
بی تاب، نا آرام، سراسیمه، پریشان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از برای
تصویر از برای
به دلیل، به علت، به خاطر
فرهنگ واژه فارسی سره
بی تاب، ناشکیب، بی صبر، بی طاقت، ناشکیبا، حیران، سرگشته، سر به گریبان، شیدا، شوریده، ضجر، ناآرام، ناآسوده، آرام ناپذیر
متضاد: آرام، پریشان، سراسیمه، متغیر، مضطرب، بی ثبات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی لیاقت، بی عرضه، بی کفایت
متضاد: باعرضه، بی دست وپا، پخمه، دست وپاچلفتی،
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
لا يهدأ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
Antsy, Fidgeting, Restless, Restlessly, Skittish, Unsettled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
agité, de manière agitée, nerveux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ای برادر، صوتی در مقام تعجب و یا افسوس
فرهنگ گویش مازندرانی
برادر شوهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
inquieto, de forma inquieta, nervoso, instável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
huzursuz, kıpır kıpır, huzursuz bir şekilde, huysuz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
беспокойный , ёрзание , беспокойно , нервный , нестабильный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
unruhig, zappelig, ruhelos, nervös
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
тривожний , неспокійний , неспокійний , тривожно , нервовий , нестабільний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
بے قرار , بے چین , بے چین , بے چین ہو کر , بے قرار , بے قرار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
অস্থির , অস্থির , অস্থির , অস্থিরভাবে , অস্থির
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
wasiwasi, kwa wasiwasi, asiye na utulivu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
불안한 , 안절부절못하는 , 불안한 , 불안하게 , 초조한 , 불안정한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
inquieto, irrequieto, in modo irrequieto, nervoso, instabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
落ち着かない , そわそわしている , 落ち着かないで , 神経質な , 不安定な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
נרגש , עצבני , חסר מנוחה , בצורה חסרת מנוחה , נָרוּז , לא יציב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
बेचैन , बेचैनी से , अस्थिर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
gelisah, dengan gelisah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
กระวนกระวาย , กระวนกระวาย , กระสับกระส่าย , อย่างกระวนกระวาย , กระสับกระส่าย , ไม่มั่นคง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
onrustig, wiebelig, rusteloos, zenuwachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
niespokojny, niespokojnie, nerwowy, niestabilny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
坐立不安的 , 焦躁的 , 不安地 , 不安定的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی قرار
تصویر بی قرار
inquieto, inquietamente, nervioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی